همه در خواب بودند جز ماه که به ستاره هایش می خندید و روزگار که از حال دل من می پرسید و راه که منتظرم بود درختان تماشایم می کردند و خط سفید کنار جاده دم از رفاقت میزد. ای کاش با من بودی و تاریکی را میدیدی که چقدر با محبت بود و غم را می دیدی که سرافکنده در کنارم می آمد، و زندگی آن شب چه سخت می گذشت. در سینه تنگم نفس سنگینی می کرد، دستهایم می لرزید و بغض گلویم را می فشرد . همه در خواب بودند… جاده-مسعود فردمنش
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت